پرسش اول؛ آیا «اقتصاد اسلامی» همان «اقتصاد مسلمانان» است؟
واقعیت این است که سنجۀ «اسلام مسلمانان»، پیمانه و کیل مناسبی برای بررسی شاخصمند چگونگیها و ماهیت «اقتصاد اسلامی» نیست. هرچند در شرایط و زمانهای محدودی، مانند زمان حاکمیت اسلام در مدینه و سالهای حکومت امیرالمؤمنین چنین ادعایی دور از واقعیت نیست، اما مسئله این است که این سنجه، به تمام ادوار یا حتی بخش عمدۀ آن «قابل تعمیم نیست»، و منطقاً نمیتواند هم باشد. چه اینکه مطابق رأی حسن سبحانی، استاد برجستۀ اقتصاد اسلامی دانشگاه تهران، واژۀ «مسلمان» به کسی یا کسانی اطلاق میشود که حظّ حداقلی از دین داشته باشند، و تنها دو عبارت «شهادتین» بر زبان آنها جاری شده باشد. با این وصف چگونه میتوان انتظار داشت هرآنچه چنین فردی انجام میدهد را به «اسلام راستین» تأویل و تعبیر کنیم؟! سبحانی در «ابهامزدایی از اقتصاد اسلامی» مینویسد:
"قاعدتاً هنگامیکه در زندگی نظری و عملی مسلمانان رعایت حداقلی موازین اسلامی میشود ما با شکافی بسیار عمیق بین رفتار مسلمانان و اراده اسلام مواجهیم و کسی هم ادعا نمیکند که عملکرد مسلمانی که به حداقلهای دین باور دارد و به آنها عامل است همان است که اسلام بیان میکند و اراده نموده است اما وقتی در موقعیت حداکثری رعایت عملی دین اسلام در زندگی شخصی یا اجتماعی مسلمانان... قرار داریم شرایطی را تجربه میکنیم که در آن فاصله بین رفتار مسلمانان و آنچه دین اسلام ارائه کرده است بسیار کم و ناچیز میشود... ما میتوانیم بگوییم اقتصاد اسلامی همان است که در رفتار و کردار «مسلمانان حداکثری» وجود دارد."
بنابراین منطقاً نمیتوان تأیید کرد که «اقتصاد اسلامی همان اقتصاد مسلمانان است»، بلکه تنها تحت شرایطی میتوان بر این گزاره صحه گذاشت.
0 دیدگاه