این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان درباره قهرمانهای داستانی و اینکه قهرمانهای ادبیات خارجی فراگیرتر از قهرمانهای داستانی ما هستند، اظهار کرد: به نظر من ماجرای شخصیتها و محبوبیتشان به مسئله تبلیغات و پرداختن به این شخصیتها برمیگردد. اگر چیزی فراگیر شده، صدا و سیما نقش موثری در آن داشته و باعث شده ما قهرمانهای خارجی را بشناسیم، به آنها علاقهمند شویم و از آنها الگوبرداری کنیم؛ مثلا مجیدِ «قصههای مجید» یک قهرمان بوده، همه ما هم او را میشناسیم ولی چند نفر از ما کتابش را خواندهایم؟ ما سریالش را دیدیم و مجید و بیبی و فضا را شناختیم، جالب اینکه نسلی از ما اصفهان را به خاطر آن سریال شناختند و این شهر و ویژگیهایش برایشان جذاب شد. بنابراین میبینیم صدا و سیما و رسانههای تصویری نقش خیلی مهمی در این شناخت و الگوبرداری ما از این قهرمانها دارند.
او با بیان اینکه کتاب جایگاه مطلوبی در ایران ندارد، گفت: در خارج از ایران کتاب جایگاه خوبی دارد و از شخصیتهای آن عروسک و اکسسوری و... میسازند و رویش تبلیغات میکنند اما در ایران این اتفاق نمیافتد، کتاب منتشر میشود و قهرمانهای داستان در حد کتاب میمانند و یا اینکه مروجان کتاب به آن میپردازند، گاه یک سریال کوتاه گذرا از آن ساخته میشود و دیگر چیزی درباره آن وجود ندارد بنابراین منِ نوعی نمیتوانم قهرمان ملی و فرهنگی خود را بشناسم اما مرد عنکبوتی و بتمن را میشناسم زیرا فیلم آنها را در صدا و سیما دیدهام، تصویری که از رستم دیدم، تصویر مطلوبی نبوده، انیمیشن خوبی از آن وجود نداشته، سریالی وجود نداشته، بازسازی و بازآفرینی خوبی از آن وجود نداشته است و تا کنون عروسک رستم را نداشتهایم بنابراین نمیتوانستم رستم را درست بشناسم، دنبالش بروم اما مرد عنکبوتی را میشناسم و آن را دنبال میکنم.
حدادی درباره جایگاه قهرمانها و شخصیتهای کاغذی در زندگی کودکان افزود: نمیخواهم به صورت عمیق به این موضوع بپردازم؛ مثلا «راپونزل»، همان داستان «رودابه و زال» است که کودکان ما آن را میشناسند، لباسش را میپوشند و دنبال داستانش میروند اما رودابه را نمیشناسند و از آن الگوبرداری نمیکنند. نمیگویم این الگوی درست یا غلطی است بلکه سخنم این است کودک امروزی قهرمانهای خودش را میسازد، از آنها پیروی میکند و جریان را پیش میبرد، زیرا رسانهای وجود دارد که چه به غلط و چه به درست، مسیر را تعیین میکند و جلو میبرد و هرچقدر ما این مسیر را جستوجو کنیم، نمیبینیم که هویت و نگاه بومی در آن وجود داشته باشد زیرا کودک آنها را نشناخته که بخواهد دنبالش برود، حتی به غلط. اگر به شاهنامه نگاه کنیم میبینیم ما قهرمان زن داریم اما هیچکدام از کودکان آنها را نمیشناسند، ما پادشاه خوب و درستکار داریم که برای کودکان ناشناخته است، ما داستان رستم و سهراب داریم که هیچواکاویای در آن وجود نداشته و جز اینکه بدانیم یک پدر، پسرش را به صورت غیرعمد کشته چیزی نمیدانیم و سراغ لایههای درونی آن نرفتهایم که بدانیم تأثیری بر روند شکلگیری کودک ما دارد یا ندارد.
نویسنده «شهرهای بدون نردبان»، «دشت قرمز قرمز» و «سیب و درخت و دختر» خاطرنشان کرد: بارها تأکید شده که بچههای ما الگوی خارجی دارند و از آنها الگوبرداری میکنند، برخی میگویند بیایید الگوسازی کنیم و چیز جدیدی بسازیم که به لحاظ بومی و فرهنگی برداشتی از ادبیات کهن ما باشد اما باز به نقطه اول بازمیگردیم. آیا شخصیتهای داستانی ما آنقدر زیبا و شسته و رفته در اختیار بچهها قرار میگیرند و برایشان جذاباند و میتوانند دنبالشان بروند و خبرهایشان را دنبال کنند یا خیر؟ این اتفاقات نمیافتد، زمانی که این اتفاقها نمیافتد ما نمیتوانیم بررسی کنیم که شخصیتها تأثیر مثبتی دارند یا نه.
تهمینه حدادی در ادامه گفت: ما میگردیم و داستانی را انتخاب میکنیم که نتیجه اخلاقی رویی داشته باشد، بعد برای بچهها انیمیشن میسازیم و توقع داریم کودکان الگوبرداری کنند در حالی که بچهها آن داستان، آن طراحی و آن روند را دوست ندارند؛ مثلا ما انیمشین «شکرستان» را داشتیم؛ عروسکهایش تولید شد و فروش رفت و بچهها شخصیتهای «شکرستان» را میشناسند اما خب تا کنون عروسکی به نام رستم نداشتهیم، استیکرش را نداشتهایم، آیا تهمینه را میشناسیم؟ رودابه را چه؟ سیاوش در دو سه داستان بازنویسیشده خلاصه شده به پریدن از روی آتش و گذر از موانع و به درد نوجوانان ما میخورد. ما از کنار شخصیتهای داستانی رد میشویم، نه انیمیشنی وجود دارد و نه فیلم فاخری درباره آنها ساخته میشود و نه صدا و سیما که رسانه ملی ماست به آنها میپردازد. مادامی که این قهرمانها جلو چشم کودک ما نباشند و تکرار نشوند، نمیتوانیم توقع داشته باشیم که کودک ما و والدین ما این قهرمانها را بشناسند و دنبالشان بروند. آن رنگ و لعابی که در آثار خارجی میبینیم در آثار ایرانی وجود ندارد و ما نمیتوانیم بگوییم خانواده مقصر است و یا در بخش تألیف دچار مشکل هستیم و یا فرهنگ ما مشکل دارد، ماجرا این است که بخشی از فرهنگ توسط رسانهها پوشش داده میشود و این اتفاق برای فرهنگ و قهرمان ایرانی نیفتاده است.
0 دیدگاه