تحلیلی حریم نیوز: به نظر میرسه، باید به دنبال جنس جدیدی از موفقیت، شادی و رضایت بگردیم، کارهایی لذت ناشی از اون خیلی کش میاد و با ثباتترن.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی حریم نیوز:
نکتهای که اکثرا فراموش میکنیم اینه که هر دستاوردی، هر چقدر هم بزرگ، برای یه روز، یه هفته و نهایتا یکی دو ماه خوشحال نگهمون میداره و بعد دوباره، روز از نو، روزی از نو، اشتیاق و تمایل رسیدن به خواسته بعدی، برمیگرده. انگار مغز طوری طراحی شده که اجازه نمیده از هیچ چیزی، برای مدت طولانی لذت ببریم، بله! دقیقا هم همینه. حالا چرا اینجوریم؟ چون اگه بشر همیشه از شرایط زندگیش راضی بود، هیچوقت دست به انجام کاری نمیزد و بقاش به خطر میافتاد. به همین دلیل، سیستم عامل ما آدمها توسط طبیعت جوری طراحی شده که هیچوقت نباید قانع باشه.
به نقل از ارگانیک مایندد؛ چون در طول تاریخ، از همون زمان غارنشینی تا همین چند دهه پیش، سایه سیاه قحطی و مرگ، همیشه زندگی آدمیزاد رو تهدید میکرده و اون هیچ چارهای نداشته جز با انبار کردن منابعش، برای زمستانهای سخت، یا برای روز مبادا، خودش رو آماده و مجهز کنه، به علاوه، اجداد ما نیاز داشتن تا برای محافظت از خودشون، برای زنده موندن و در نهایت برای انتقال ژن مبارکشون، متحدان و همسرانی برای خودشون دست و پا کنن و این خواستهشون در اون زمان چطور امکانپذیر میشده؟ با نشون دادن مهارتشون نسبت به باقی رقبا، در انباشتن داراییهای بیشتر! پس میلیونها سال پیش، طبیعت انتخاب کرد تا اونهایی زنده بمونن و ژنشون به نسلهای بعدی منتقل بشه که بلد بودن بیشتر بخوان و برای به دست آوردن داراییهای بیشتر تلاش میکنن.
به همین دلیل، بعد از گذشت این همه سال، هنوز که هنوزه، تمایلات ما، همچنان خیلی بیشتر از نیاز فعلیمونه؛ چون همون ژن رو به ارث بردیم و همچنان براساس همون نرمافزاری واکنش نشون میدیم که میلیونها سال پیش، تو مغزمون بارگذاری شده. با اینکه انسان امروز، دیگه مدام به واسطه قحطی تهدید نمیشه، ولی باز هم، گرایش سفت و سخت و سیری ناپذیری به احتکار منابعش داره تا بتونه بقاشو تضمین کنه.
بنابراین، ما باید حسابی حواسمون باشه که این خطر شدیدا ما رو تهدید میکنه که به طرز سیریناپذیری به دنبال موفقیت باشیم و احساس خوشبختیمون رو به دستاوردهای زندگی گره بزنیم. چون مغز خیلی سریع خودش رو با شرایط وفق میده و به اوضاع عادت میکنه. همونطور که به مواد مخدر عادت میکنه و برای لذت بیشتر باید مقدار بیشتری مواد وارد بدنش کنه، به موفقیت و دستاورد هم میتونه سریع عادت کنه و برای تجربه خوشبختی به دستاوردهای بیشتری اعتیاد پیدا کنه.
قطعا هیچکس نمیگه پول، موفقیت، تحصیلات، رفاه و ... بده، نه اصلا، وجود همهشون، برای سلامت و یک زندگی متعادل ضروریه؛ اما موضوع اینجاست که دنبال کردنشون برای تجربه احساس خوشبختی متاسفانه جواب نمیده. چون طبیعت، انسان رو محکوم کرده تا ابد، رو تردمیل لذتطلبی گیر کنه و همش بدوه و حتی احساس نکنه یه متر هم به جلو رفته!
خب حالا باید چه کرد؟ به نظر میرسه، باید به دنبال جنس جدیدی از موفقیت، شادی و رضایت بگردیم. یکسری کارها هست که لذت ناشی از اون خیلی کش میاد، با ثباتترن. یکی از اون کارها «کمک کردن به آدمها» به واسطه به اشتراک گذاشتن تجارب، دانش، امکانات، توانایی و خرد خودمون با اونهاست. به این معنی که تمرکزمون نه معطوف به اندوختن هر چه بیشتر برای خودمون، بلکه به اشتراک گذاشتن داشتههامون با دیگران باشه؛ در نوع دوستی و کمک به دیگران، چنان لذت و ارزشی نهفتهست که به این راحتیها از بین نمیره. من یکی راهی بهتر از این برای تجربه احساس خوشبختی سراغ ندارم!
به نقل از ارگانیک مایندد؛ چون در طول تاریخ، از همون زمان غارنشینی تا همین چند دهه پیش، سایه سیاه قحطی و مرگ، همیشه زندگی آدمیزاد رو تهدید میکرده و اون هیچ چارهای نداشته جز با انبار کردن منابعش، برای زمستانهای سخت، یا برای روز مبادا، خودش رو آماده و مجهز کنه، به علاوه، اجداد ما نیاز داشتن تا برای محافظت از خودشون، برای زنده موندن و در نهایت برای انتقال ژن مبارکشون، متحدان و همسرانی برای خودشون دست و پا کنن و این خواستهشون در اون زمان چطور امکانپذیر میشده؟ با نشون دادن مهارتشون نسبت به باقی رقبا، در انباشتن داراییهای بیشتر! پس میلیونها سال پیش، طبیعت انتخاب کرد تا اونهایی زنده بمونن و ژنشون به نسلهای بعدی منتقل بشه که بلد بودن بیشتر بخوان و برای به دست آوردن داراییهای بیشتر تلاش میکنن.
به همین دلیل، بعد از گذشت این همه سال، هنوز که هنوزه، تمایلات ما، همچنان خیلی بیشتر از نیاز فعلیمونه؛ چون همون ژن رو به ارث بردیم و همچنان براساس همون نرمافزاری واکنش نشون میدیم که میلیونها سال پیش، تو مغزمون بارگذاری شده. با اینکه انسان امروز، دیگه مدام به واسطه قحطی تهدید نمیشه، ولی باز هم، گرایش سفت و سخت و سیری ناپذیری به احتکار منابعش داره تا بتونه بقاشو تضمین کنه.
بنابراین، ما باید حسابی حواسمون باشه که این خطر شدیدا ما رو تهدید میکنه که به طرز سیریناپذیری به دنبال موفقیت باشیم و احساس خوشبختیمون رو به دستاوردهای زندگی گره بزنیم. چون مغز خیلی سریع خودش رو با شرایط وفق میده و به اوضاع عادت میکنه. همونطور که به مواد مخدر عادت میکنه و برای لذت بیشتر باید مقدار بیشتری مواد وارد بدنش کنه، به موفقیت و دستاورد هم میتونه سریع عادت کنه و برای تجربه خوشبختی به دستاوردهای بیشتری اعتیاد پیدا کنه.
قطعا هیچکس نمیگه پول، موفقیت، تحصیلات، رفاه و ... بده، نه اصلا، وجود همهشون، برای سلامت و یک زندگی متعادل ضروریه؛ اما موضوع اینجاست که دنبال کردنشون برای تجربه احساس خوشبختی متاسفانه جواب نمیده. چون طبیعت، انسان رو محکوم کرده تا ابد، رو تردمیل لذتطلبی گیر کنه و همش بدوه و حتی احساس نکنه یه متر هم به جلو رفته!
خب حالا باید چه کرد؟ به نظر میرسه، باید به دنبال جنس جدیدی از موفقیت، شادی و رضایت بگردیم. یکسری کارها هست که لذت ناشی از اون خیلی کش میاد، با ثباتترن. یکی از اون کارها «کمک کردن به آدمها» به واسطه به اشتراک گذاشتن تجارب، دانش، امکانات، توانایی و خرد خودمون با اونهاست. به این معنی که تمرکزمون نه معطوف به اندوختن هر چه بیشتر برای خودمون، بلکه به اشتراک گذاشتن داشتههامون با دیگران باشه؛ در نوع دوستی و کمک به دیگران، چنان لذت و ارزشی نهفتهست که به این راحتیها از بین نمیره. من یکی راهی بهتر از این برای تجربه احساس خوشبختی سراغ ندارم!
مطالب پیشنهادی
0 دیدگاه